loading...

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

بازدید : 705
شنبه 26 ارديبهشت 1399 زمان : 13:23

👈قسمت اول را بخوان👉
قسمت سوم
سلام بلندی می‌کنم که بی جواب می‌مونه خب معلومه ساعت نزدیک3بعد از ظهره قرار نیست تا الان منتظرم بمونن تا با هم نهار بخوریم! شونه‌هامو بالا انداختم و از پله‌ها بالا رفتم. سمت راست اولین اتاق برای نیماست که خیلی وقته دست نخوردست، اتاق کناری اتاق من و روبه روش اتاق مامان باباست و اتاق مهمان هم
نداریم کلا خونه‌ی ما برای مهمان تعبیه نشده و مهمان‌های عزیزمون رو در‌هال یا اتاق‌های شخصی مان می‌چپانیم!
بعله وقتی در اتاق من عین چی.. بازه، یعنی مامان خانم اونجا بوده. حالا صد بار بهش تاکید کردم دوست ندارم کسی بره تو اتاقم کیه که گوش کنه؟!
اصلا حریم شخصی وجود نداره تو خونه‌ی ما.
لباسامو در آوردم و مستقیم رفتم به سمت حموم، اتاقم به شکل ال هست و اون ته تها سرویس دارم که از این بابت کلی حال میکنم!
بعد از یک ربع بیست دقیقه بلاخره از آب دل کندم. بند حولمو گره زدم. طبق عادت در اتاق رو قفل می‌کنم جون شما بی احترامی‌نشه ولی به این بابا هم اعتمادی نیست یهو دیدی نیلا کنان اومد داخل!
دلم می‌خواد همین جوری بخوابم ولی چه کنم که این شکم لامصب به قار و قور افتاده.
یعنی من تنبل ترین دختر رو زمینم چون هرگز سشوار نمی‌کشم به موهام، کلا وقت تلف کنیه!
_نیلا مامان... بیا غذا تو بخور
یه تی شرت و شلوارک قرمز مشکی پوشیدم داشتم موهامو می‌بستم که... بله دستگیره‌ی در بالا و پایین شد. بفرما نگفتم بهتون؟!
-نیلا...نیلا؟...باز این درو قفل کردی دختر؟
درو باز کردم :به به سلام مامان خانم.. چه طوری؟!
مامان یه نگا به موهای نم دارم کرد و سرشو تکون داد: باز که موهاتو خشک نکردی سرما می‌خوری‌هاااا
صورتشو بوسیدم:نترس هیچیم نمی‌شه
-صد بار نگفتم حمام میری این در وامونده رو باز بذار؟.... آخر یه روز اون تو خفه میشی، هیچ کس هم نمی‌فهمه
-دقیقا به همین دلیله که درو می‌بندم، وگرنه تا حالا هزار دفعه دیده بودیم
-خب ببینم، مگه غریبه ام؟!
به سمت پله‌ها رفتم:وااای مامان! بحث کردن با شما بی فایده است.
-همین دیگه بچه بزرگ کن تهش میشه این، این از تو اون از برادرت
از کنارم رد شد و رفت. پوزخندی زدم :هه.. برادر!
نهارم رو که خوردم می‌پرم رو تخت و با خیال راحت می‌خوابم، کلا تعطیلی درس و دانشگاه به آدم انرژی مضاعف می‌ده! قبول دارین که؟! چقدر بچسبه این خواب...

خرید رمان خنده هایم را پس بده به قلم مریم افتخاری فر
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 14
  • باردید دیروز : 8
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 677
  • بازدید سال : 7975
  • بازدید کلی : 17586
  • کدهای اختصاصی